خونه تکونی


می گن هر بار با تحویل سال زمین دوباره متولد میشه. ماها عادت داریم خونه ها مون رو تمیز کنیم و


 به استقبال بهار بریم. بیاین این دفعه خودمون هم خونه تکونی کنیم. خودمون و دلامون را. 

کی دلش رو خونه تکونی کرده ؟ کی غم و غصه رو از دلش بیرون کرده؟ کی کینه ها رو خاک کرده و


 جاش محبت رو توی دلش جا داده ؟

 


خونه تکونی می کنم، منتظر بهارم


منتظر بهار و رویش سبزه زارم


می خوام وقتی بهار میاد


خونه  ی من تمیز باشه


بهار توی خونه ی من


یه مهمون عزیز باشه



دلم  را هم پاک می کنم


کینه هارو خاک می کنم


هرچی بدی توی دلمه


می روبم و بیرون می کنم


دلم که پاکیزه بشه


خدا رو مهمون می کنم

والنتاین بیگانه

                              25بهمن (Valentine) یا 29بهمن (سپندارمذگان ایرانیان باستان)


آیا روز ولنتاین می تواند جانشین سپندارمذگان شود که ریشه در تاریخ و فرهنگ چند هزار ساله ایران دارد

 

ملت ایران از جلمه ملت های جهان است که از گذشته دور تا بحال زندگی و جهان بینی اش با شادی و جشن و پایکوبی پیوند مستحکمی داشته است و شاید تنوع در پایکوبی و رقص های محلی ایران نمونه بارزی از این جهان بینی باشد


سپندار مذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است

در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، بلکه از چند قرن  پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است. در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با ۲۹ بهمن، یعنی تنها ۳ روز پس از روز والنتاین غریبه. این روز سپندارمذگان یا «اسفندارمذگان» نام داشته است. سپندارمذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است

متاسفانه چند سالی است که بعد از فراموشی آیین ها و اعیاد جزیی تر گذشته مان شاهد مناسبت های جدید در تقویم غیر رسمی مردم هستیم یکی از این روزها روز ولنتاین یا روز عشاق است که جانشین عید سپندار مذگان خودمان شده است


روز عشاق ایرانی با فلسفه ای قوی و با سابقه ای به درازی تاریخی و برخلاف ولنتاین غربیان که ریشه در واقعه ای مجهول دارد گوشه ای از فرهنگ غنی ایران زمین است

 
فرهنگی که در طول تاریخ هویت ما بوده و هست فرهنگ این عامل مهم در رشد و ترقی ملت اینک در خطر است خطری که هر گاه به صورتی نوین چهره می نماید و سعی در به ابتذال کشاندن اصول فرهنگی دارد

 
همیشه در طول تاریخ ملتی پیشرفت کرده اند که توانسته اند به شیوه موثرتری فرهنگ خود و اسطوره های باستانی شان را به جهانیان معرفی کنند و از جایگاه والایی برخوردار شوند. 

 

شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از 25  بهمن ( Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ایرانیان باستان) منتقل کنیم.

اولین برف


همیشه  هر وقت یاد زمستون میکنم یاد سفیدی برفش می افتم


وقتی  هم که فصلش از راه میرسه


یه انتظار کودکانه سراسر وجودم رو می گیره


انتظار  باریدن  برف


همیشه  وقتی اولین برف زمستون زمین رو سفید می کنه یه شادی خاص که من و یاد 


دنیای  کودکیم میندازه وجودم رو لبریز از خودش می کنه دویدن  روی برف و طنینی که آرامش رو 


 به همراه داره . باریدن  برف غیر از شوق ساختن یه آدم برفی یا بازی باگلوله های برفی یه شوق


 دیگه هم  واسم داره که از بقیه لذت بخش تره اونم این که وقت باریدن برف سرم و رو به آسمون


 کنم و محو رسیدن دونه های برف  به زمین بشم

نگاه کن. . .

فروغ فرخزاد:


نگاه کن که غم درون دیده ام


چگونه قطره قطره آب می شود


چگونه سایه ی سیاه سرکشم


اسیر دست آفتاب می شودنگاه کن

 

تمام هستیم خراب می شود


شراره ای مرا به کام می کشد


مرا به اوج می برد


مرا به دام می کشد


نگاه کن


تمام آسمان من


پر از شهاب می شود


آشناترین غریبه

ساقی کربلا

سلام و دو صد درود خدمت همه عزیزان و سروران گرامی. طبق عادت هر سال اومدم فرارسیدن ماه عشق رو به همه دوستان تبریک و تسلیت بگم . 

 

 

تبریک به خاطر این که هنوز راه  و چراغی برای رسیدن به انسانیت و خودمون وجود داره 

تسلیت برای این که ، گنجینه بزرگی از ایثار ،  معرفت و وفا را از دست دادیم    

البته اشاره به این هم بکنم که خیلی ها به من میگن تو که این همه به موضوع آریای و ایران و اینجور چیزها حساس  هستی پس چرا اینجا اینطور مینوسی. باید بگم که  

بین همه ی عشق های دنیا عشق است ابوالفضل  

وفا ، معرفت ، عشق ،شجاعت ، ایثار و از خود گذشتگی و هزار صفت دیگه باعث شد که من مرید علمدار کربلا بشم. باشه تا پای برگه نوکری رو خودش امضاء کنه   

گل کردی عباس ،  کوه دردی عباس  ، ساده بگم من  خیلی مردی عباس   

 

 

 روی آسمون قلبم می نویسم با گل یاس                  که من از بچگی بودم مرید حضرت عباس

 مادرم می گفت ابالفضل صاحب سفره هامونه          عمریه زندگیهامون همگی بیمه اونه  

تا که چشم من می افتاد به قاب عکس شریفش        پی می بردم که توی دنیا هیچکسی نبود حریفش  

  

 

عقل گفتش تشنه کامی، نوش کن 

عشق گفتش بحر غیرت جوش کن 

آب گفتش بر صفای من نگر 

قلب گفتش در وفای من نگر 

عافیت گفتش کف آبی بنوش 

عاطفت گفتش که چشم از وی بپوش 

تشنگی گفتش تو را سازم هلاک 

رستگی گفتش که از مردن چه باک؟ 

 

 

 

من از تو شرم دارم دستِ خود را   

 

تو دادی هم دل و هم دستِ خود را  

  

عــلــم از دســت تــو افـتـاد امـا   

 

علــم کــردی به عالم دستِ خود را  

آشناترین غریبه 

قمسمت ما کو


آسیاب اگه  به  نوبت


بگو پس  نوبت  ما کو


سهم ما،  قمسمت  ما  کو


حرمت خلوت  کو


بیرق ، تو نگو  رخت غرا شد


سهم نسل من و تو ، باد هوا شد 

بزرگداشت کوروش بزرگ

   

 

سپاه بزرگ من به آرامی وارد شهر بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید... وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد...

من برای صلح کوشیدم. حاکم بابل مردم درمانده ی بابل را به بردگی کشیده بود. کاری که در خور شان آنان نبود. من برده داری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند. و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. .. فرمان دادم همه نیایش گاه هارا به جای خود بازگرداندم. .. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند به سرزمینهای خود برگرداندم.خانه های ویران آنها را آباد کردم... بی گمان در آرزوهای سازندگی همگی مردم بابل پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعه ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم


من برای همه مردم جامعه ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم هدیه کردم

 

هفتم آبان ،  روز جهانی بزرگداشت کورش بزرگ بنیان گزار حقوق بشر و پدر ایران زمین بر همه جهانیان مبارک باد  



دکتر نوشیروان کیهانی زاده در این باره می نویسد:

این روز به مناسبت تکمیل تصرف امپراتوری بابل به دست ارتش ایران (اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد) و پایان دوران ستمگری در دنیای باستان برقرار شده است . ۲۵۴۴ سال پیش در همین ماه اعلامیه تاریخی کوروش بزرگ در زمینه حقوق افراد و ملل انتشار یافته بود که نخستین سنگ بنای یک دولت مشترک المنافع جهانی و هر سازمان بین المللی بشمار می آید.  

کورش بزرگ - Cyrus the Great


کوروش بزرگ یا کوروش کبیردر زبان پارسی باستان KUURAUSHA  و همچنین معروف به کوروش دوم، نخستین پادشاه و بنیانگذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی، به خاطر بخشندگی، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها و بندیان، احترام به دینها و کیشهای گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده است.

 

او تک تک انسانها را گرامی شمرد. او پاسبان صلح بود و آرامش؛ او پرچمدار آزادی بود

 او کوروش هخامنشی بود  

فرزندی بود که از ایران زمین برخاست و دنیا را  آشتی داد و به خاک ایراان زمین برگشت 

 


 کورش   پدر   ماست 


ا یر ا ن  وطن  ماست


ایرانیان کوروش را پدر
و یونانیان او را سرور و قانونگذار مینامیدند.  یهودیان این پادشاه را به منزله مسح شده توسط پروردگار به شمار می آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک میدانستند.  

     

آشناترین غریبه

مستی قمار

همیشه وقتی  فلانی   این  آهنگ رو برام  میخونه خیلی حال میکنم . یه حالی میشم که


 نمیدونم با چه کلماتی باید  بگم . در همین حد  بگم که خیلی این آهنگ رو دوست دارم 

 

 

اونا که تو زندگیشون قصه های خوب شنیدن

تو قمار زندگانی همه جور بازی رو دیدن 
اونا که تو خلوت شب شعرای حافظ رو خوندن
همه راه  و رفتن اما بر سر دو راهی موندن

بهشون بگین که اینجا یه نفر همیشه مسته 
یه نفر همیشه تنها سر این کوچه نشسته

بهشون بیگید که قصه اش مثل شاهنومه درازه
کی بوده کجا رسیده چه جوری باید بسازه

.

.

حالا قصه هاشو مستها توی میخونه ها میگن
اما اون همیشه مست رو توی اونجا راه نمیدن

بهشون بگین که اینجا یه نفر همیشه مسته 
یه نفر همیشه تنها سر این کوچه نشسته

دیگه گیس کمند دلها  گیسوهای رنگ برفش
دیگه میخونه جایی نیست که بیاد رو لب ها حرفش
بزارین همه بدونن که به دست غم اسیره
آخرش یه شب همینجا سر این کوچه می میره

بهشون بگین که اینجا یه نفر همیشه مسته 
یه نفر همیشه تنها سر این کوچه نشسته

من امشب سرخوش و دیوانه و مست و غزل خوانم
به جام می پناه آورده ام از غم گریزانم
گر از میخانه باز آیم مرا غم باز می جوید
روید ای دوستان من گوشه میخانه می مانم 
جان ای دل

دیگه گیس کمند دلها  گیسوهای رنگ برفش
دیگه میخونه جایی نیست که بیاد رو لب ها حرفش
بزارین همه بدونن که به دست غم اسیره
آخرش یه شب همینجا سر این کوچه می میره

بهشون بگین که اینجا یه نفر همیشه مسته 

یه نفر همیشه تنها سر این کوچه نشست


آشناترین غریبه 


باران

امروز بی  خبر باران آمد...


با  تلنگری نه چندان آرام...


و آسمان انگار دلش از چیزی پر بود بلند بلند با باران درد دل میکرد ...

 

آرزوی های برآورده نشده ام  مثل صدای برگ های خشک پاییزی که زیر


 پای عابران زجه میزنند در دلم دارد می خشکد...نه ، نا امیدی  در وجودم


 نیست فقط کمی دلم گرفته ...

آشناترین غریبه

بهاری که عاشق شده …

باز هم  پاییز شروع شد و حس تنهایی های من آغاز شد. از این فصل به شدت بدم میاد .   

خیلی زود عصبی میشم ،دلگیر میشم ، ناراحت میشم ....خیلی از این ماه بدم میاد

 

باز پاییز است


باز این دل از غمی دیرینه  لبریز است


باز می لرزد به خود سر شاخه های بید سرگردان


باز می ریزد فرو بر چهره ام باران


باز رنجورم، خداوندا  پریشانم


باز می بینی که بی تابانه  گریانم

 

باز پاییز است


باز این دنیا غم انگیز است


باز پاییز است و هنگام  جدائیها برگها 


باز پاییز است و مرگ  باغچه ی رز


باز پاییز  است . . . . 


آشناترین غریبه