شب اهورایی



آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!

بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی

بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی

بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی

فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟

جوجه ها را بعدا با هم میشماریم . . .

علمدار کربلا




ای علقمه از خروش آن مست بگو


از تشنگی و ساقی بی دست بگو


دیدی که چنان شکست و آهی نکشید


زیباتر از این ، رشادتی هست؟ تو بگو!