فروغ



از تنگنای محبس تاریکی


از منجلاب تیره این دنیا


بانگ پر از نیاز مرا بشنو


آه، ای خدای قادر بی همتا


"فروغ فرخزاد"


آشناترین غریبه

باز تنهاست . . .

 

میان باز ها ، یک باز تنهاست 


 در اوج قله  بی آواز تنهاست

 

کبوتر با کبوتر هم غریبست


کبوتر با کبوتر، باز تنهاست

 

راه . . .

 

جویای راه خویش باش از این سان که منم در تکاپوی انسان شدن 


در میان راه دیدار می کنیم حقیقت را ، آزادی را ،خود را ،


در میان راه می بالد و به بار می نشیند دوستی ای که توانمان می دهد


تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری


این است راه ما  ، تو و من

خیلی . . .


              




همین عکس بس .  . .


نوروزتان فرخنده باد


مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود


 غرق در شکوفه میشود روزگارتان بهـار


لحظه هایتان پر از شکوفـه باد. سال نـو مبارک

سردی هوا...



 انگار این روزها...
 آفتاب از شهر ما رخت بسته

سردی آسمان...،

 آنچنان بر من چیره شده که از یاد برده ام

صدای پرنده های مهاجر را.

انگار این روزها...

 تنها هم صدای من ، کلاغ های صامتتند


آشناترین غریبه



آدم برفی از خجالت آب شد وقتی که دید کودک گرسنه ای به هویج دماغش زل زده !!



مات . . .



شده ام مات در میان این آدمک ها


کسی هست که غم هایم را کیش کند



جهنم اینجاست


جهنم جاییست که 


تنها وسیله گرم کردن پاهای یخ زدۀ یک دختر بچه ،


 اگزوز ماشین است

شب اهورایی



آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!

بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی

بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی

بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی

فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟

جوجه ها را بعدا با هم میشماریم . . .