-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 خردادماه سال 1392 00:16
دیشب با خدا دعوایم شد ...... باهم قهر کردیم .....فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد...... رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت... نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارانی " می آمد ....!!
-
جهان...
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 22:06
عشق ، بی پروا می وزد و خوب می دانم جهان ، هرگز ، مصون نخواهد ماند از عشق
-
دنیای ما. . .
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1392 19:02
دنیای ما قصه نبود پیغوم سر بسته نبود. دنیای ما عیونه هرکی می خواد بدونه: دنیای ما خار داره بیابوناش مار داره هرکی باهاش کار داره دلش خبر دار داره دنیای ما بزرگه پر از شغال و گرگه! "پریا _احمد شاملو" آشناترین غریبه
-
باران زمستانی
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1391 16:48
دلم قدم زدن میخواهد . . . در یک وجبی پیاده رو . . . یک قدم تا آسمان . . . پرواز با بوی یاس ها . . . خیس و نمناک شدن با باران . . . دلم کمــی آرامــش میخـــواهد. . . آشناترین غریبه
-
پستی و بلندی یعنی زندگی
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1391 22:08
آشناترین غریبه
-
ما از ترس هم ترسیدیم...
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 15:32
اگه می بینی می ترسم ، اگه چیزی نمی پرسم... اگه بیهوده پوسیدم ، من از ترس تو ترسیــــــــدم ! از این لب بستگی ها و از این دل خستگی ها و... توی ظهر یه تابستون از این یخ بستگی ها و ... از این تسلیم اجبـــــاری به این تقویم تکراری ... تموم عمرو بخشیـــدم ، من از ترس تو ترسیــــــــــدم ! بیا و تکیه گاهم شــــو از آغاز...
-
زمستان است...شاعر : میکائیل شریفی
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 23:17
زمین برفی و فصل زمستان هوای ابری و درگیر باران نمای مردۀ بی روح و بی جان درختان، شاخه های لخت و عریان شبیه دسته ای روح پریشان سفید ِ قله های ِ کوهساران فضای خلوت ِ کوچه و خیابان عبوری با قدمهای شتابان نگاه از منظری در مه گرفته سلام دستها در جیب پنهان زمستان است زمستان است زمستان هوا سرد است و سرها در گریبان آشناترین...
-
خیلی مردی . . .
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 16:23
گل کردی عباس ، کوه دردی عباس ، ساده بگم من خیلی مردی عباس
-
آه ای خدا . . .
یکشنبه 21 آبانماه سال 1391 23:51
ای خدا آه ای خدا ، از توی آسمونا گوش بده به درد من ، که میخوام حرف بزنم واسه یک روزم شده ، سکوتم رو بشکنم ای خدا خودت بگو ، واسه چی ساختی منو؟ توی این زندون غم ، چرا انداختی منو؟ چرا هر جا که میرم ، در به روم وا نمیشه چرا هر جا دلیه ، میشکنه مثل شیشه ای خدا حرفی بزن ، اگه گوشت با منه این چیه که قلبمو داره آتیش میزنه؟...
-
متنفرم از پاییز . . .
شنبه 20 آبانماه سال 1391 13:21
از پاییز متنفرم چرا که بی صدا می آید ، همانند تمام حوادث زشت رنگ زرد و بیمار برگ هایش چشمانم را می زند. خورد شدن برگهای خشک شده خوردم میکند بارانی که هیچ از ترنم و ترحم بهاری نمیداند حس بدیست ...برگی که دو فصل با درخت عاشقی میکند اینگونه ترک میشود. از پاییز متنفرم از زجرکش شدنش ، از خورد شدنش ، از شلاق های سیل آسای...
-
فروغ
جمعه 12 آبانماه سال 1391 00:11
از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیره این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه، ای خدای قادر بی همتا "فروغ فرخزاد" آشناترین غریبه
-
باز تنهاست . . .
دوشنبه 30 مردادماه سال 1391 13:25
میان باز ها ، یک باز تنهاست در اوج قله بی آواز تنهاست کبوتر با کبوتر هم غریبست کبوتر با کبوتر، باز تنهاست
-
راه . . .
شنبه 27 خردادماه سال 1391 12:07
جویای راه خویش باش از این سان که منم در تکاپوی انسان شدن در میان راه دیدار می کنیم حقیقت را ، آزادی را ،خود را ، در میان راه می بالد و به بار می نشیند دوستی ای که توانمان می دهد تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری این است راه ما ، تو و من
-
خیلی . . .
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 23:34
همین عکس بس . . .
-
نوروزتان فرخنده باد
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 20:30
مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود غرق در شکوفه میشود روزگارتان بهـار لحظه هایتان پر از شکوفـه باد. سال نـو مبارک
-
سردی هوا...
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 20:56
انگار این روزها... آفتاب از شهر ما رخت بسته سردی آسمان...، آنچنان بر من چیره شده که از یاد برده ام صدای پرنده های مهاجر را. انگار این روزها... تنها هم صدای من ، کلاغ های صامتتند آشناترین غریبه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 19:40
آدم برفی از خجالت آب شد وقتی که دید کودک گرسنه ای به هویج دماغش زل زده !!
-
مات . . .
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 15:52
شده ام مات در میان این آدمک ها کسی هست که غم هایم را کیش کند
-
جهنم اینجاست
جمعه 16 دیماه سال 1390 13:58
جهنم جاییست که تنها وسیله گرم کردن پاهای یخ زدۀ یک دختر بچه ، اگزوز ماشین است
-
شب اهورایی
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 19:07
آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !! بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟ جوجه ها را بعدا با هم میشماریم . . .
-
علمدار کربلا
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1390 00:12
ای علقمه از خروش آن مست بگو از تشنگی و ساقی بی دست بگو دیدی که چنان شکست و آهی نکشید زیباتر از این ، رشادتی هست؟ تو بگو!
-
سپاس
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 14:46
به خاطر همه ی عزیزانی که تولد بنده یادشون بوده سپاسگذارم حاجی خیلی میخوامت
-
...apple
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 22:24
سه سیبی که دنیا را تغییر دادند ... سیبی که حوا گاز زد و انسان به زمین رانده شد سیبی که به نیوتون اصابت کرد و جاذبه زمین کشف شد سیبی که استیو جابز پدید آورد و زمین دگرگون شد روحش شاد و یادش گرامی باد آشناترین غریبه
-
خشکیده و زردم
شنبه 2 مهرماه سال 1390 21:50
خشکیده و زردم چه غم انگیز چو پاییز گلدشت وجودم شده گلریز چو پاییز در قحطی احساس دریغا که مرا نیست هم ناله بجز مرغ شب اویز چو پاییز گلزار دلم بی نفس مهر تو خالی است از نغمه ء پر شور و دل انگیز چو پاییز دردی که مرا ریخته در خویش صد افسوس در چشم کسان هست چه ناچیز چو پاییز من مانده ام و غربت و یک داغ جگر سوز با یک دل تنها...
-
زخم ها. . .
شنبه 22 مردادماه سال 1390 22:03
تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم باز نه زخمهای من خوب میشود نه زخمهای تو ...
-
من و مترسک و کلاغ ها
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 19:12
من و مترسک و کلاغ ها مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند و من سکوت می کنم.... این مزرعه ی زندگی من است خشک و بی نشان
-
یه روز یه ترکه... یه رشتیه ...یه لره...
جمعه 3 تیرماه سال 1390 12:05
یه روز یه ترکه... اسمش ستار خان بود خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛ یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم. یه روز یه رشتیه اسمش میرزا کوچک خان بود، برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادهای...
-
از سیاهی چرا حذر کردن
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 19:13
از سیاهی چرا حذر کردن شب پر از قطره های الماس است آنچه از شب بجای می ماند عطر سکر آور گل یاس است ***** شعر دیوانه تب آلودم شرمگین از شیار خواهش ها پیکرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتش ها
-
آدمیت مرد
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 21:17
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون هابیل از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید آدمیت مرد گرچه آدم زنده بود از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این اسباب گشت و گشت قرنها از مرگ آدم...
-
شادباش نوروزی
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 12:03
درود بی پایان بر فرزندان ایران زمین فرا رسیدن نوروز 3746 جمشیدی را به شما ، فرزندان پاک نیت ایران زمین شادباش می گویم. نوروز سرآغاز سال آریایی و سرفصل دوباره آفرینش طبیعت و زمان رویش و شکفتن است. سایه حق ، سلام عشق ، سعادت روح ، سلامت تن ، سرمستی بهار ، سکوت دعا ، سرور جاودانه . این است هفت سین آریایی. هزاران بار تقیم...